دل نوشته هاي يك رامسري

ساخت وبلاگ

خدایا!

کودکان گل فروش را می بینی؟!

مردان خانه به دوش،

دخترکان تن- فروش،

مادران سیاه پوش،

کاسبان دین فروش،

محراب های فرش پوش،

پدران کلیه فروش،

زبان های عشق فروش،

انسانهای آدم فروش،

همه رامی بینی؟!

می خواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم،

دیگر زمینت بوی زندگی نمی دهد رفیق…!!!

دل نوشته هاي يك رامسري...
ما را در سایت دل نوشته هاي يك رامسري دنبال می کنید

برچسب : رفیق, نویسنده : بي نام و نشون ramsarsay بازدید : 150 تاريخ : شنبه 6 آبان 1391 ساعت: 1:03

زندگی جریان دارد

حتی در جوهر خودکارم

که تنها بلد است

نام تو را بنویسد

 

دل نوشته هاي يك رامسري...
ما را در سایت دل نوشته هاي يك رامسري دنبال می کنید

برچسب : نام تو, نویسنده : بي نام و نشون ramsarsay بازدید : 172 تاريخ : شنبه 6 آبان 1391 ساعت: 1:02


چهار فصل کامل نیست
هوای تو هوای

دیگریست...

دل نوشته هاي يك رامسري...
ما را در سایت دل نوشته هاي يك رامسري دنبال می کنید

برچسب : چهار فصل, نویسنده : بي نام و نشون ramsarsay بازدید : 176 تاريخ : شنبه 6 آبان 1391 ساعت: 0:59

در شهر بودم

دیدم

هر کس به دنبال چیزی می دود

یکی به دنبال پول

یکی به دنبال چهره دلکش

یکی به دنبال لحظه ای توجه چشمان هرزگرد

یکی به دنبال نان

یکی هم به به دنبال اتوبوسی !

اما دریغ

هیچکس دنبال خدا نبود !!!

دل نوشته هاي يك رامسري...
ما را در سایت دل نوشته هاي يك رامسري دنبال می کنید

برچسب : دنبال خدا, نویسنده : بي نام و نشون ramsarsay بازدید : 146 تاريخ : شنبه 6 آبان 1391 ساعت: 0:46

کدام آدم و حوا ؟
  ما حاصل یک جهش در ژن آفتاب پرستیم
  که به این سرعت رنگ عوض می کنیم...

دل نوشته هاي يك رامسري...
ما را در سایت دل نوشته هاي يك رامسري دنبال می کنید

برچسب : کدام آدم و حوا ؟, نویسنده : بي نام و نشون ramsarsay بازدید : 159 تاريخ : شنبه 6 آبان 1391 ساعت: 0:43

کلافه ام



درست شبیه لحظه ای که مادربزرگ نمی تواند سوزن نخ کند

دل نوشته هاي يك رامسري...
ما را در سایت دل نوشته هاي يك رامسري دنبال می کنید

برچسب : کلافه, نویسنده : بي نام و نشون ramsarsay بازدید : 188 تاريخ : شنبه 6 آبان 1391 ساعت: 0:39

اشکهای من از غصه نیست فقط…

چشمهای من خجالتیست

چشمانم به وقت دیدنت ” عرق ” میکند !

دل نوشته هاي يك رامسري...
ما را در سایت دل نوشته هاي يك رامسري دنبال می کنید

برچسب : اشکهای من, نویسنده : بي نام و نشون ramsarsay بازدید : 169 تاريخ : شنبه 6 آبان 1391 ساعت: 0:37

پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت

با سرعت وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت:خواهش می کنم به داد این بچه برسید.

بچه ماشین بهش زد و فرار کرد.

پرستار : این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید.

پیرمرد: اما من پولی ندارم پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم.

خواهش می کنم عملش کنید من پول و تا شب براتون میارم

پرستار : با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.

اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت:

این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه.

صبح روز بعد…

همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروزش می اندیشید

دل نوشته هاي يك رامسري...
ما را در سایت دل نوشته هاي يك رامسري دنبال می کنید

برچسب : داستان کوتاه (طمع دکتر), نویسنده : بي نام و نشون ramsarsay بازدید : 132 تاريخ : شنبه 6 آبان 1391 ساعت: 0:35

تو شهر بازی یهو یه دختر کوچولو خوشگل اومد گفت : آقا…آقا..تو رو خدا یه لواشک ازم بخر!!
نگاش کردم …چشماشو دوس داشتم…دوباره گفت آقا...اگه ۴ تا بخری تخفیف هم بهت میدم…
بهش گفتم اسمت چیه…؟ فاطمه…بخر دیگه…! کلاس چندمی فاطمه…؟ میرم چهارم…اگه نمی خری برم.. می خرم ازت صبر کن دوستامم بیان همشو ازت میخریم مامان و بابات کجان فاطمه؟؟ بابام مرده…مامانمم مریضه…من و داداشم لواشک می فروشیم دوستام همه رسیدند همه ازش لواشک خریدند خیلی خوشحال شده بود…می خندید…از یه طرف دلم سوخت که ما کجاییم و این کجا…از یه طرف هم خوشحال بودم که امشب با دوستام تونستیم دلشو شاد کنیم
فاطمه میذاری ازت یه عکس بگیرم؟ باشه فقط ۳ تا باشه اگه ۵۰۰ تومن بدی مقنعمو هم بر میدارم ! فاطمههههههههههههههههه…دیگه این حرف و نزن! خیلی ناراحت شدم ازت سریع کوله پشتیشو برداشت و رفت…وقتی داشت می رفت.نگاش می کردم …نه به الانش…نه به ظاهرش …به آینده ایی که در انتظار این دختره نگاه میکردم…و ما باید فقط نگاه کنیم..فقط نگاه...فقط نگاه...

دل نوشته هاي يك رامسري...
ما را در سایت دل نوشته هاي يك رامسري دنبال می کنید

برچسب : داستان آینده ی یک دختر بچه ی خیابونی, نویسنده : بي نام و نشون ramsarsay بازدید : 133 تاريخ : شنبه 6 آبان 1391 ساعت: 0:30

همه چیز و همه کس را دوست بدار ،اما به هیچ کس و هیچ چیز دل نسپار. ............
عشق مانند هوا همه جا جاریست،تو نفسهایت را قدری جانانه بکش. ................
تمام محبت های خود را به پای دوست بریز ولی به او اطمینان نکن...............

دل نوشته هاي يك رامسري...
ما را در سایت دل نوشته هاي يك رامسري دنبال می کنید

برچسب : اطمينان, نویسنده : بي نام و نشون ramsarsay بازدید : 171 تاريخ : شنبه 6 آبان 1391 ساعت: 0:26